یخ آگین. یخناک. یخ گرفته. یخ بسته. با یخ بسیار. آب حوض و رودخانه و استخر و جز آن که یخ بسته است: جهان را همه ساز چونین بود همه آبدانهای یخ گین بود. نظامی
یخ آگین. یخناک. یخ گرفته. یخ بسته. با یخ بسیار. آب حوض و رودخانه و استخر و جز آن که یخ بسته است: جهان را همه ساز چونین بود همه آبدانهای یخ گین بود. نظامی
لاستیک مخصوص با میخ های فولادی کوتاه که برای حرکت خودرو در جاده های برفی و یخبندان به چرخ های آن وصل می شود، در ورزش وسیله ای با تعدادی خار در کف آنکه به کفش کوهنوردی برای جلوگیری از لغزش متصل می شود، نوعی کشتی با سپرهایی برای شکستن یخ که در میان یخ و دریاهای منجمد حرکت می کند
لاستیک مخصوص با میخ های فولادی کوتاه که برای حرکت خودرو در جاده های برفی و یخبندان به چرخ های آن وصل می شود، در ورزش وسیله ای با تعدادی خار در کف آنکه به کفش کوهنوردی برای جلوگیری از لغزش متصل می شود، نوعی کشتی با سپرهایی برای شکستن یخ که در میان یخ و دریاهای منجمد حرکت می کند
میخ چیننده، که میخ را بچیند، آن که یا آنچه میخ را قطع کند و ببرد یا برآورد، که میخ را با ابزاری از میان قطع کند یا از جایی برآرد، افزاری است فلزی، مانند انبردست که دهان آن سخت برنده و تیز است و با آن میخ را از جایی که کوبیده اند درآورند، (از یادداشت لغت نامه) گاز، گازانبر، میخ کش
میخ چیننده، که میخ را بچیند، آن که یا آنچه میخ را قطع کند و ببرد یا برآورد، که میخ را با ابزاری از میان قطع کند یا از جایی برآرد، افزاری است فلزی، مانند انبردست که دهان آن سخت برنده و تیز است و با آن میخ را از جایی که کوبیده اند درآورند، (از یادداشت لغت نامه) گاز، گازانبر، میخ کش
انبری برای برداشتن یخ. انبرگونه ای که بدان یخ خرد در گیلاسها و لیوانها ریزند. انبر برای برگرفتن یخ و افکندن آن در ظرف آبخوری و شربتها و غیره، قلابی برای ریختن قطعات یخ طبیعی از زمینهای مجاور یخچال به داخل گودها. آکج. آکنج. نشگن. (یادداشت مؤلف)
انبری برای برداشتن یخ. انبرگونه ای که بدان یخ خرد در گیلاسها و لیوانها ریزند. انبر برای برگرفتن یخ و افکندن آن در ظرف آبخوری و شربتها و غیره، قلابی برای ریختن قطعات یخ طبیعی از زمینهای مجاور یخچال به داخل گودها. آکج. آکنج. نشگن. (یادداشت مؤلف)
آنکه یا آنچه یخ را بشکند. شکننده یخ، نوعی چکش یا تیشۀ با نوک تیز برای شکستن یخ. آلت یخ شکن چون کلند و چکش نوک تیز. (یادداشت مؤلف) ، کشتی برای شکستن یخهای قطبی. ناو قطبی که یخهای قطبی را شکند و آن برای سفر به نواحی قطبی ساخته شده است. (یادداشت مؤلف) ، نوعی زنجیر با دانه های خاص که بر چرخ اتومبیل قرار دهند، نوعی لاستیک چرخ اتومبیل که در رویۀ آن میخچه ها یا دگمه مانندهایی تعبیه کرده اند برای جلوگیری از لغزیدن چرخها در روی یخ و برف
آنکه یا آنچه یخ را بشکند. شکننده یخ، نوعی چکش یا تیشۀ با نوک تیز برای شکستن یخ. آلت یخ شکن چون کلند و چکش نوک تیز. (یادداشت مؤلف) ، کشتی برای شکستن یخهای قطبی. ناو قطبی که یخهای قطبی را شکند و آن برای سفر به نواحی قطبی ساخته شده است. (یادداشت مؤلف) ، نوعی زنجیر با دانه های خاص که بر چرخ اتومبیل قرار دهند، نوعی لاستیک چرخ اتومبیل که در رویۀ آن میخچه ها یا دگمه مانندهایی تعبیه کرده اند برای جلوگیری از لغزیدن چرخها در روی یخ و برف